بنی ضمره

بنى ضَمْرة

بنى ضَمْرة بن كنانه: از قبايل عدنانى همپيمان پيامبر صلى الله عليه و آله .

بنوضَمْرة بن بكر تيره اى كِنانى و از قبايل عدنانى است كه منسوبان به آن را ضَمْرى گويند.[1] سه قبيله بنوديل، بنو ليث و عُريج از قبايل همعرض ايشان و بنوغِفار از جمله زيرشاخه هاى بنوضمره اند.[2] قبيله ديگرى با نام بنوضمره وجود دارد كه از شاخه هاى قُشير است و ارتباطى با بنوضمره مورد نظر ما كه از قبايل بكربن كنانه است ندارد.[3]

بنى ضمره در عصر جاهلى :

بنى ضمره به صورت مجموعه هاى پراكنده در منطقه گسترده اى حد فاصل بندر يَنْبُع در جهت غرب مدينه و جُحْفه در جهت جنوب واقع در ميانه راه يثرب به مكه مستقر بودند.

سرزمينهايى چون مَرُّود[4] ، بَزْواء[5] ، هَدَّه [6] ، اثَيْل [7] ، ودّان [8] ، مِرْجَم [9] ، يَنْبُع [10] ، ابْواء[11] و بدر[12] و كوههاى نِصع در حجاز و ثافل اكبر و اصغر از كوههاى تهامه [13] (امروزه به نام جبل صبح و جبل بنى ايوب ناميده مى شود[14] )، آبراههاى وادى جُميش [15] و وادى دوْم [16] و آبهاى شُبيكه، بَرود و كُلَيّه [17] را به بنى ضمره نسبت داده اند. خرّار نيز آبى براى بنى زُهير و بنى بدر از تيره هاى فرعى بنوضمره [18] و بُغَيبغه، غَيقَه و اذناب الصفراء از آبهاى مشترك بنوغفار و بنوضمره شمرده شده اند.[19] بنوضمره براى ييلاق به رُكبه و براى قشلاق به ذات نُكيف در تهامه مى رفتند.[20]

محل سكونت ايشان در مسير تجارى مكه به شام بود و همين مسئله فرصت بهره مندى و شركت در تجارت را برايشان مهيا مى ساخت. ياقوت [21] بنوضمره را اصحاب جلال و رغبت و يسار (بزرگى، اراده و ثروت) دانسته كه گوياى موقعيت مناسب اقتصادى ايشان است. برخى نيز ايشان را اصحاب بيوت (پرجمعيت)، گله دار و متمكّن دانسته اند.[22]

اين قبيله در دوران جاهلى در چندين جنگ شركت داشت كه از جمله آنها جنگ فِجار است كه حدود 26 سال پيش از بعثت رسول خدا رخ داد كه قريش به حمايت آنان برخاست و با قيس عيلان جنگيد.[23] معبدبن صخر، برادر رئيس بنوضمره پرچمدار ضمريان در جنگ عُكاظ از جنگهاى فرعى فجار بود.[24] جنگ ديگر ايشان با بنو محارب بن فهر، بر سر آب دادن به شتران درگرفت [25] ، چنان كه در جنگ شَهْوَره از جنگهاى بنو كنانه، ضمريان با قريش و دو تيره ديگر كنانى به نامهاى بنى ديل و بنى ليث درگير شدند.[26] بنوضمره با برخى قبايل ديگر كنانى چون اشجعيان، همپيمان بودند.[27]

برجستگان و شخصيتهاى بنى ضمره :

شخصيتهاى برجسته اين قبيله در دوره جاهلى اندك اند و منابعْ اطلاعات چندانى از آنها به دست نمى دهند. برخى از شخصيتهاو چهره هاى شناخته شده ضمرى در دوره جاهلى عبارت اند از: مالك بن صَخربن حَرّيم رئيس اين قبيله در عهد جنگهاى جاهلى [28] ، مخشى بن عمرو (مجدى بن عمر يا عمارة بن مخشى) رهبر اين قبيله قبل از بعثت پيامبر[29] ، برّاض بن قيس كه با قتل عروة الرحال، آتش جنگهاى موسوم به فجار را بر انگيخت و ضرب المثل «فَتَكَهُ البرّاض/ برّاض او را غافلگيرانه كشت» از آن زمان رايج شد.[30]

منابع درباره برجستگان دوره اسلامى ايشان گزارشهاى بيشترى ارائه كرده و گاه عنوانى را به رجال و بزرگان ضمرى اختصاص داده اند. خليفة بن خياط نام 6 تن از صحابه ضمرى ساكن مدينه را ذكر كرده است.[31] از جمله مشهورترين شخصيتهاى دوره اسلامى اين قبيله عمرو بن امية بن خُوَيلِد بن عبدالله (ابواميه ضمرى) از نخستين مسلمانان بنى ضمره و كارگزاران مشهور و راويان حديث است.[32] بلاذرى [33] و ابن حزم [34] شمارى از شخصيتهاى ايشان را ياد كرده اند.

بنى ضمره در عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله:

از بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله تا هجرت آن حضرت به مدينه، خبرى از بنوضمره در حوادث مرتبط با پيامبر در دست نيست.

برخى مفسران نزول آيه 100 نساء/ 4: «و مَن يَخرُج مِن بَيتِهِ مُهاجِرًا الَى اللَّهِ ورَسولِهِ ثُمَّ يُدرِكهُ المَوتُ فَقَد وقَعَ اجرُهُ عَلَى اللَّهِ وكانَ اللَّهُ غَفورًا رَحيما» و هركه از خانه خويش هجرت كنان به سوى خدا و پيامبرش بيرون آيد، سپس مرگ او را دريابد همانا مزدش بر خدا باشد و خدا آمرزگار و مهربان است» را مربوط به مردى بيمار از قبيله بنوضمره دانسته اند كه پس از پذيرش اسلام، تصميم به هجرت گرفت؛ اما به محض خروج از مكه جان باخت.[35] پذيرش اين شأن نزول بدين گونه دشوار است، زيرا محل سكونت ضمريان در مكه و اطراف آن نبود.

پس از حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله در مدينه بنوضمره از نخستين قبايلى بود كه با آن حضرت پيمان بست و اعلام بى طرفى كرد، هرچند كاملًا به پيمان خود وفادار نماند؛ اما از سال هفتم به بعد با مسلمانان همراه شده، آنان را يارى داد.

سير حوادث دوران مدنى بدين گونه است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در دوازدهمين ماه حضور در مدينه، در اولين غزوه خود، (غزوه ودّان) براى تصرف كاروان تجارى قريش به ابواء رهسپار شد كه موفق به تصرف كاروان نگرديد؛ اما با بنوضمره در آنجا پيمان بست.[36] بنا بر گزارشهاى ديگر، رسول خدا صلى الله عليه و آله از ابتدا به دو منظور از مدينه خارج شد كه برخورد با بنوضمره يكى از آن اهداف بود[37] ؛ اما اين خبر با توجه به عدم تحرك و اقدام ضمريان بر ضدّ رسول خدا صلى الله عليه و آله پذيرفتنى نيست.

بر اساس پيمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با ضمريان بست، آنان نبايد بر ضدّ رسول خدا صلى الله عليه و آله دسته بندى مى كردند و كسى را يارى مى دادند. ابن سعد و برخى ديگر متن مكتوب اين پيمان نامه را ثبت كرده اند[38] كه داراى بندهاى اثباتى ديگرى از جمله تعهد دو طرف به يارى يكديگر است. پذيرش چنين بندهايى در اين پيمان يا پيمانهاى ديگر با بنى ضمره و همچنين احتمال آنكه ميان آنان و پيامبر پيمانهاى متعددى منعقد شده باشد، با توجه به همراهى نكردن بنوضمره با رسول خدا صلى الله عليه و آله تا فتح مكه بعيد به نظر مى رسد[39] ، چنان كه برخى محققان معاصر با توجه به اينكه بيشتر مورخان و سيره نويسان در غزوه ابواء تنها به موادعه رسول خدا صلى الله عليه و آله با بنوضمره اشاره كرده و موضوع آن را متاركه جنگ و يارى نكردن دشمن مى دانند، احتمال اين را كه متن مكتوب پيمان نامه مربوط به معاهده ديگرى باشد، داده اند، زيرا در آن افزون بر متاركه جنگ، يارى دوطرفه از بندهاى پيمان است؛ موضوعى كه منابع از آن به صراحت يادى نكرده اند، به هر صورت اين پيمان به معناى پذيرش اسلام از سوى بنوضمره نبود، بلكه تنها كنار آمدن با دولت تازه قدرت گرفته مدينه تلقى مى شد. بنوضمره بر اثر دسترسى دولت مدينه به آنان، چاره اى جز اين نداشت كه در وضعيت پيش آمده، منتظر حوادث و نوع برخورد مكه با يثرب مانده، جانب دو طرف را مراعات كند.

5 ماه پس از غزوه ابواء، رسول خدا صلى الله عليه و آله در سال دوم هجرى مجددا براى تصرف كاروان تجارى قريش رهسپار ذى العُشيره شد كه سرانجام با برخى ضمريان حاضر در اين مكان پيمان ديگرى بست. ابن اسحاق و ابن سعد در گزارشهاى مربوط به اين غزوه، از پيمان ديگرى افزون بر پيمان پيشين ياد مى كنند[40] كه با بنومُدلج و همپيمانان ضَمرى ايشان بسته شد. به احتمال، شمارى از طوايف فرعى بنوضمره كه پيش از اين به پيمان ابواء نپيوسته بودند در فرصت پيش آمده، توانسته اند همراه بنومُدلِج خود را همپيمان رسول خدا صلى الله عليه و آله سازند. يعقوبى برخلاف ديگران، بدون ياد از پيمان رسول خدا صلى الله عليه و آله با ضمريان در غزوه ابواء، گزارش پيمان پيامبر با بنى ضمره را در غزوه ذات العشيره آورده است.[41]

رسول خدا صلى الله عليه و آله بر اساس روابط خود با بنى ضمره، چارپايانى را كه در حمله سعدبن ابى وقاص به كاروان قريش در سريّه خرّار (پس از ابواء[42] ) از ايشان به غنيمت گرفت به آنان بازگرداند.[43] به نظر مى رسد پاى بندى بنى ضمره به پيمانهايى كه با مسلمانان بستند از ضمانت چندانى برخوردار نبوده است و مسلمانان گاه نگران دشمنى آنها بودند، چنان كه در شأن نزول آيه 89- 90 نساء/ 4 مفسران بدان اشاره كرده اند: «وَدّوا لَو تَكفُرونَ كَما كَفَروا فَتَكونونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذوا مِنهُم اولِياءَ حَتّى يُهاجِروا فى سَبيلِ اللَّهِ فَان تَوَلَّوا فَخُذوهُم واقتُلوهُم حَيثُ وجَدتُّموهُم ولا تَتَّخِذوا مِنهُم وَلِيًّا ولا نَصِيرا* الَّا الَّذينَ يَصِلونَ الى قَومٍ بَينَكُم وبَينَهُم ميثقٌ او جاءوكُم حَصِرَت صُدورُهُم ان يُقتِلوكُم او يُقتِلوا قَومَهُم ولَو شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُم عَلَيكُم فَلَقتَلوكُم فَانِ اعتَزَلوكُم فَلَم يُقتِلوكُم والقَوا الَيكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُم عَلَيهِم سَبيلا/ دوست مى دارند كه كاش شما نيز مانند آنها كافر شويد تا يكسان باشيد، پس، از آنان دوستانى مگيريد تا در راه خدا هجرت كنند، پس اگر (از اسلام و هجرت) روى برتافتند هرجا آنان را يافتيد دستگيرشان كنيد و بكشيدشان و از آنان كسى را دوست و ياور مگيريد، مگر آنان كه به گروهى پيوندند كه ميان شما و ايشان پيمانى هست يا در حالى نزد شما آيند كه سينه هاشان از اينكه با شما يا با قوم خود پيكار كنند به تنگ آمده و اگر خداى مى خواست قطعاً آنان را بر شما چيره مى كرد و حتماً با شما مى جنگيدند، پس اگر از شما كناره گرفتند و با شما نجنگيدند و به شما پيشنهاد صلح و آشتى دادند، ديگر خداوند براى شما بر آنان راهى (براى پيكار) قرار نداده است».[44]

رسول خدا صلى الله عليه و آله به پيمانى كه با ضمريان داشت وفادار ماند؛ اما با توجه به گزارشها و شواهد مى توان در وفادارى بنوضمره به اين پيمان پس از ناكامى مسلمانان در جنگ احد و حوادث ديگرى مانند بئر معونه و رجيع، ترديد كرد. دو گزارش مؤيد تزلزل ضمريان و ناديده گرفتن پيمان از سوى آنان است: اولين گزارش مربوط به فرستادن نُميلة بن حارث از سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى بنوضمره است كه معلوم شد نه مى جنگند و نه صلح مى كنند. پيامبر نيز آنان را به حال خود واگذاشت و به ياران خود نيروى بسيار و بزرگى ايشان را متذكر شد.[45] دومين گزارش مربوط به سريّه اسامة بن زيد به سوى بنوضمره است.[46] اسامه فردى از بنوضمره را كه بدو سلام كرد كشت، زيرا به گمان وى، سلام او فريب و براى فرار از مرگ بود. آيه 94 نساء/ 4: «... و لا تَقولوا لِمَن القى الَيكُمُ السَّلمَ لَستَ مُؤمِنًا تَبتَغونَ عَرَضَ الحَيوةِ الدُّنيا فَعِندَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنتُم مِن قَبلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيكُم .../ و به آن كسى كه به شما سلام- يا پيشنهاد صلح- كند مگوييد تو مؤمن نيستى، در حالى كه با اين دستاويز كالاى زندگى دنيا مى جوييد، و اگر اين را مى خواهيد پس نزد خدا غنيمتهاى بسيار است. شما پيش از اين چنين بوديد و خدا بر شما به راه نمودن به اسلام منّت نهاد ...» عمل وى را نكوهش كرد.[47]

بى ثباتى ضمريان و انتظار غلبه يكى از مكه و مدينه بر ديگرى را در رخدادهاى بعدى نيز مى توان مشاهده كرد. در سال چهارم بر اساس وعده اى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از غزوه احد با قريش داشت براى نبرد در منطقه بدر حاضر شد. مَخْشىّ بن عمرو بزرگ قبيله بنوضمره، خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد. پيامبر به مخشى پيشنهاد كرد كه اگر تمايل به پيمان پيشين ندارد آن را لغو كرده، به جنگ پردازند كه مخشى بن عمرو نپذيرفت و پايبندى خود را به پيمان اعلام كرد.[48] برخورد مقتدرانه رسول خدا صلى الله عليه و آله در سخن گفتن با ضمريان، سياستى حساب شده از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله قلمداد شده است، زيرا هدف آن حضرت اين بود كه آمادگى كامل مسلمانان براى جنگ با قريش به گوش آنان برسد و رسول خدا صلى الله عليه و آله مى دانست كه مخشى بن عمرو و عده اى ديگر كه با قريش سر و سرّى دارند چنين كارى را خواهند كرد.[49] گزارش قمى را كه حكايت از بيم مسلمانان از ضمريان دارد نيز مى توان در راستاى بى ثباتى ضمريان ارزيابى كرد. بر اساس اين گزارش چون رسول خدا صلى الله عليه و آله در سال ششم عازم حديبيه بود اصحاب از بيم يورش ضمريان به مدينه پيشنهاد جنگ دادند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وفا و صله رحم ضمريان را ستود و آنان را از اين عمل بازداشت.[50]

بنوضمره از سال هشتم به بعد كه اسلام گسترش چشمگيرى يافت به همكارى مثبت و سازنده اى با رسول خدا صلى الله عليه و آله روى آوردند. در اين سال رسول خدا صلى الله عليه و آله بنو ضمره را به مدينه فراخواند تا براى فتح مكه به آن حضرت بپيوندند.[51] ابو جَعد ضمرى عهده دار فراخواندن آنان شد.[52] بنوضمره كه با دو قبيله كنانى ديگر دسته واحدى را تشكيل داده بودند به همراه باقى جنگجويان، براى نمايش قدرت از مقابل رسول خدا صلى الله عليه و آله و ابوسفيان كه براى آخرين تلاشها جهت حفظ مكه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمده بود رژه رفتند.[53] پس از فتح مكه نيز بنى ضمره همراه دو قبيله كنانى ديگر زير پرچم ابو واقد ليثى در غزوه حُنين رسول خدا صلى الله عليه و آله را همراهى كردند[54] ، چنان كه بنى ضمره در غزوه تبوك همراه ابو جعد ضمرى به يارى رسول خدا صلى الله عليه و آله شتافتند.[55]

در حوادث سال نهم در جريان لغو پيمانهاى دوره جاهلى و اعلام برائت از مشركان آياتى نازل شد كه با بنى ضمره ارتباط مى يافت. آيات 4 و 7 برائت/ 9 بنوضمره را شامل حكم كلى لغو پيمانها ندانسته، آنان را استثنا كرد. سدّى گفته كه آيه «الَّا الَّذينَ عهَدتُم مِنَ المُشرِكينَ ثُمَّ لَم يَنقُصوكُم شيًا ولَم يُظهِروا عَلَيكُم احَدًا فَاتِمّوا الَيهِم عَهدَهُم الى مُدَّتِهِم انَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُتَّقين / مگر آن كسان از مشركان كه با آنها پيمان بسته ايد و شما را چيزى از پيمان نكاستند و كسى را بر ضد شما پشتيبانى نكرده اند، پس پيمان آنان را تا سرآمد مدتشان به پايان رسانيد، چرا كه خدا پرهيزگاران را دوست دارد.» درباره بنى ضمره و بنى مدلج از تيره هاى كنانه است كه با پيامبر صلى الله عليه و آله پيمان داشتند و هنوز 9 ماه به پايان قراردادشان مانده بود[56] كه آيات به استمرار رعايت آن سفارش مى كند، چنان كه ابن عباس آيه نخست سوره توبه/ 9 را كه به لغو كلى پيمانها اشاره دارد، درباره مشركان عرب غير از بنى ضمره دانسته است [57] . آيه 7 همين سوره نيز برخى پيمانها را كه در كنار مسجدالحرام بسته شد از شمول حكم كلى خارج مى كند: «كَيفَ يَكونُ لِلمُشرِكينَ عَهدٌ عِندَ اللَّهِ و عِندَ رَسولِهِ الَّا الَّذينَ عهَدتُم عِندَ المَسجِدِ الحَرامِ فَمَا استَقموا لَكُم فَاستَقيموا لَهُم انَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُتَّقين/ چگونه مشركان را نزد خدا و نزد فرستاده او پيمانى تواند بود؟ مگر با كسانى كه كنار مسجدالحرام پيمان بسته ايد پس تا با شما بر پيمان پايدارند با آنان پايدار بمانيد، چرا كه خدا پرهيزگاران را دوست دارد». مفسران اين استثنا را درباره بنى ضمره و قبايل ديگر كه در صلح حديبيه همراه قريش با رسول خدا صلى الله عليه و آله پيمان بسته و برخلاف قريش به پيمان خود وفادار ماندند ذكر مى كنند.[58] برخى نيز اين آيه را مربوط به پيمان ديگرى كه مدتش 4 ماه بود مى دانند كه مشركان از جمله بنى ضمره در كنار مسجدالحرام با رسول خدا صلى الله عليه و آله بستند.[59] در منابع اشاره اى صريح به نحوه مسلمان شدن بنى ضمره نشده و زمانى كه سخن از آمدن هيئتهاى قبايل شبه جزيره نزد پيامبر صلى الله عليه و آله است از هيئت ضمره سخنى به ميان نيامده است.

وجود محله اى به نام بنوضمره در مدينه حاكى از مهاجرت برخى ضمريان به مدينه پس از عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله است. بنا بر گزارشها شمارى از ضمريان در محله اى از مدينه كه به نام ايشان شناخته مى شد سكونت كرده و همانجا مسجدى ساختند[60] ، چنان كه در شرح حال شمارى از منسوبان به اين قبيله گفته شده: در محله بنى ضمره مدينه خانه داشته اند.[61] تعدادى از افراد اين قبيله بعد از اسلام به سرزمين اشمونين مصر كوچيدند.[62]

منبع: اعلام القرآن[63] ، ج 3، صص307-315

 

[1] . الانساب، ج 4، ص 20؛ اللباب، ج 2، ص 64

[2] . جمهرة النسب، 135، 155؛ النسب، ص 222؛ المعارف، ص 67

[3] . المعارف، ص 116

[4] . معجم البلدان، ج 5، ص 112

[5] . معجم مااستعجم، ج 2، ص 228؛ معجم البلدان، ج 1، ص 411

[6] . الطبقات، ج 2، ص 9

[7] . معجم البلدان، ج 1، ص 93- 94

[8] . همان، ج 5، ص 365

[9] . همان، ص 102

[10] . معجم مااستعجم، ج 4، ص 228

[11] . المفصل، ج 7، ص 351

[12] . معجم البلدان، ج 1، ص 213؛ المفصل، ج 7، ص 355

[13] . معجم مااستعجم، ج 1، ص 127؛ معجم البلدان، ج 2، ص 71؛ ج 5، ص 288

[14] . معجم معالم الحجاز، ج 8، ص 113

[15] . المغازى، ج 3، ص 1112

[16] . معجم ما استعجم، ج 2، ص 181

[17] . همان، ج 1، ص 227؛ ج 3، ص 64

[18] . همان، ج 2، ص 121

[19] . الروض المعطار، ص 113

[20] . معجم قبائل الحجاز، 275

[21] . معجم البلدان، ج 1، ص 71

[22] . الاعلام، ج 3، ص 216

[23] . السيرةالنبويه، ج 1، ص 196؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 111

[24] . الاكمال، ج 3، ص 136

[25] . المنمق، ص 123

[26] . همان، ص 132

[27] . تفسير قمى، ج 1، ص 146

[28] . جمهرة النسب، ص 153

[29] . همان؛ المغازى، ج 1، ص 388؛ الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 5؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 120

[30] . جمهرة النسب، ص 154؛ جمهرة انساب العرب، ص 185؛ النسب، ص 222

[31] . الطبقات، ابن خياط، ص 70

[32] . الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 187؛ اسدالغابه، ج 4، ص 181؛ الاصابه، ج 4، ص 496

[33] . انساب الاشراف، ج 11، ص 121

[34] . جمهرة انساب العرب، ص 185

[35] . تفسير عبدالرزاق، ج 1، ص 472؛ معانى القرآن، ج 5، ص 214

[36] . السيرة النبويه، ج 2، ص 427- 428؛ الطبقات ابن سعد، ج 2، ص 8؛ عيون الاثر، ج 1، ص 295

[37] . تاريخ ابن خياط، ص 30؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 121؛ اعلام الورى، ج 1، ص 162

[38] . الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 210؛ سبل الهدى، ج 4، ص 14؛ المحبر، ص 110

[39] . مكاتيب الرسول صلى الله عليه و آله، ج 1، ص 248؛ ج 3، ص 258

[40] . السيرة النبويه، ج 2، ص 433؛ الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 7

[41] . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 66

[42] . السيرة النبويه، ج 2، ص 251

[43] . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 69

[44] . تفسير قمى، ج 1، ص 153

[45] . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 73

[46] . اسد الغابه، ج 5، ص 135؛ الاصابه، ج 6، ص 59؛ فتح البارى، ج 12، ص 171

[47] . جامع البيان، مج 4، ج 5، ص 304

[48] . السيرة النبويه، ج 3، ص 210

[49] . المغازى، ج 1، ص 388

[50] . تفسير قمى، ج 1، ص 146

[51] . المغازى، ج 2، ص 799؛ الاغانى، ج 7، ص 306

[52] . انساب الاشراف، ج 11، ص 122

[53] . المغازى، ج 2، ص 820

[54] . المغازى، ج 3، ص 896

[55] . همان، ص 990

[56] . مجمع البيان، ج 5، ص 9؛ تفسير ثعالبى، ج 2، ص 38؛ مبهمات القرآن، ج 1، ص 532

[57] . تفسير فرات الكوفى، ص 158

[58] . مجمع البيان، ج 5، ص 14؛ روض الجنان، ج 9، ص 178

[59] . تفسير ابن ابى حاتم، ج 6، ص 1756

[60] . تاريخ المدينه، ج 1، ص 251، 263، 270؛ تهذيب الكمال، ج 33، ص 188

[61] . انساب الاشراف، ج 11، ص 122؛ تهذيب الكمال، ج 33، ص 188

[62] . نهاية الارب، ص 293؛ معجم قبائل العرب، ج 2، ص 668

[63] . فرهنگ و معارف قرآن، اعلام القرآن، 3جلد، مؤسسة بوستان كتاب - قم، چاپ: اول، 1385.