یحیی علیه السلام
واژه "يحيى" از ماده حيات به معنى "زنده مى ماند" است، كه به عنوان نام براى اين پيامبر بزرگ انتخاب شده است و منظور از زندگى، هم زندگى مادى و هم معنوى در پرتو ايمان و مقام نبوت و ارتباط با خدا است و چنان كه از آيه 7 سوره مريم استفاده مى شود، اين نام را خداوند پيش از تولد براى او انتخاب كرد؛ "يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا" : اى زكريا ما تو را بشارت به فرزندى مى دهيم كه نامش يحيى است و پيش از او همنامى برايش قرار نداديم.
ضمنا از جمله اخير استفاده مى شود كه نام مزبور نام بى سابقه اى بوده است.
تقاضاى تولد يحيى بعد از مشاهده پيشرفتهاى سريع معنوى مريم به وسيله زكريا انجام شد. و جالب توجه اينكه بر اثر اين دعا خداوند فرزندى به زكريا داد كه از جهات زيادى شباهت به فرزند مريم، "عيسى"، داشت؛ از جهت نبوت در كودكى، و از جهت مفهوم اسم (عيسى و يحيى هر دو از نظر لغت به معنى "زنده مى ماند" است) و از نظر درود فرستادن خداوند بر آنها در مراحل سه گانه "تولد، مرگ و حشر" و از جهات ديگر.
نام "يحيى" در سوره هاى آل عمران، انعام، مريم و انبياء مجموعا پنج بار آمده است، او يكى از پيامبران بزرگ الهى است و از جمله امتيازاتش اين بود كه در كودكى به مقام نبوت رسيد، خداوند آن چنان عقل روشن و درايت تابناكى در اين سن و سال به او داد كه شايسته پذيرش اين منصب بزرگ شد.
از ويژگيهايى كه اين پيامبر (ع) داشته و قرآن در سوره آل عمران آيه 39 به آن اشاره كرده، توصيف او به "حصور" است، همانگونه كه در ذيل همان آيه گفته ايم "حصور" از ماده "حصر" به معنى كسى است كه از جهتى در "محاصره" قرار گيرد و در اينجا طبق بعضى از روايات به معنى خوددارى كننده از ازدواج است.
اين كار از اين نظر امتياز براى او بوده است كه بيانگر نهايت عفت و پاكى است، و يا بر اثر شرائط خاص زندگى مجبور به سفرهاى متعدد براى تبليغ آئين الهى بوده، و همچون عيسى مسيح ناچار به مجرد زيستن گرديده است.
اين تفسير نيز نزديك به نظر مى رسد كه منظور از "حصور" در آيه فوق كسى است كه شهوات و هوسهاى دنيا را ترك گفته، و در واقع يك مرحله عالى از زهد بوده است.[1]
به هر حال از منابع اسلامى و منابع مسيحى استفاده مى شود كه "يحيى" پسر خاله "عيسى" بوده است.
در منابع مسيحى تصريح شده كه يحيى، حضرت مسيح ع را غسل تعميد داد، و لذا او را "يحيى تعميد دهنده" مى نامند (غسل تعميد غسل مخصوصى است كه مسيحيان به فرزندان خويش مى دهند و معتقدند او را از گناه پاك مى كند) و هنگامى كه مسيح اظهار نبوت كرده، يحيى به او ايمان آورد.
بدون شك يحيى كتاب آسمانى ويژه اى نداشت و اينكه در آيات بعد مى خوانيم: "يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ : اى يحيى كتاب را با قوت بگير"، اشاره به "تورات" كتاب حضرت موسى است.
البته عده اى پيرو يحيى هستند و كتابى را هم به او نسبت مى دهند، و شايد "صابئين موحد" پيروان يحيى باشند.[2]
حضرت يحيى و حضرت مسيح، قدر مشتركهايى داشتند؛ زهد فوق العاده ترك ازدواج به عللى كه گفته شد، و تولد اعجازآميز و همچنين نسب بسيار نزديك.
از روايات اسلامى استفاده مى شود كه امام حسين ع و يحيى نيز جهات مشتركى داشتند لذا از امام على بن الحسين زين العابدين (ع) چنين نقل شده كه فرمود: "خرجنا مع الحسين بن على (ع) فما نزل منزلا و لا رحل منه الا ذكر يحيى بن زكريا و قتله، و قال و من هو ان الدنيا على اللَّه ان رأس يحيى بن زكريا اهدى الى بغى من بغايا بنى اسرائيل: ما همراه امام حسين ع (به سوى كربلا) بيرون آمديم، امام در هر منزلى نزول مى فرمود و يا از آن كوچ مى كرد ياد يحيى و قتل او مى نمود و مى فرمود: در بى ارزشى دنيا نزد خدا همين بس كه سر يحيى بن زكريا را به عنوان هديه به سوى فرد بى عفتى از بى عفتهاى بنى اسرائيل بردند.[3]
شهادت امام حسين (ع) نيز از جهاتى همانند شهادت يحيى(ع) بود (كيفيت قتل يحيى را بعدا شرح خواهيم داد). و نيز نام حسين (ع) همچون نام يحيى (ع) بي سابقه بود و مدت حمل آنها (به هنگامى كه در شكم مادر بودند) نسبت به معمول كوتاهتر بود.
شهادت يحيى:
نه تنها تولد يحيى شگفت انگيز بود، مرگ او هم از پاره اى جهات عجيب بود، غالب مورخان مسلمان، و همچنين منابع معروف مسيحى جريان اين شهادت را چنين نقل كرده اند (هر چند اندك تفاوتى در خصوصيات آن در ميان آنها ديده مى شود).
يحيى قربانى روابط نامشروع يكى از طاغوتهاى زمان خود با يكى از محارم خويش شد به اين ترتيب كه "هروديس" پادشاه هوسباز فلسطين، عاشق "هيروديا" دختر برادر خود شد، و زيبايى وى دل او را در گرو عشقى آتشين قرار داده، لذا تصميم به ازدواج با او گرفت!.
اين خبر به پيامبر بزرگ خدا ص يحيى رسيد، او صريحا اعلام كرد كه اين ازدواج نامشروع است و مخالف دستورات تورات مى باشد و من به مبارزه با چنين كارى قيام خواهم كرد.
سر و صداى اين مساله در تمام شهر پيچيد و به گوش آن دختر "هيروديا" رسيد، او كه يحيى را بزرگترين مانع راه خويش مى ديد تصميم گرفت در يك فرصت مناسب از وى انتقام گيرد و اين مانع را از سر راه هوسهاى خويش بردارد.
ارتباط خود را با عمويش بيشتر كرد و زيبايى خود را دامى براى او قرار داد و آن چنان در وى نفوذ كرد كه روزى "هيروديس" به او گفت: هر آرزويى دارى از من بخواه كه منظورت مسلما انجام خواهد يافت.
"هيروديا" گفت: من هيچ چيز جز سر يحيى را نمى خواهم! زيرا او نام من و تو را بر سر زبانها انداخته، و همه مردم به عيبجويى ما نشسته اند، اگر مى خواهى دل من آرام شود و خاطرم شاد گردد بايد اين عمل را انجام دهى! "هيروديس" كه ديوانه وار به آن زن عشق مى ورزيد بى توجه به عاقبت اين كار تسليم شد و چيزى نگذشت كه سر يحيى را نزد آن زن بدكار حاضر ساختند اما عواقب دردناك اين عمل، سرانجام دامان او را گرفت.[4]
در احاديث اسلامى مى خوانيم كه سالار شهيدان امام حسين ع مى فرمود: "از پستيهاى دنيا اينكه سر يحيى بن زكريا را به عنوان هديه براى زن بدكاره اى از زنان بنى اسرائيل بردند".
يعنى شرائط من و يحيى از اين نظر نيز مشابه است؛ چرا كه يكى از هدفهاى قيام من مبارزه با اعمال ننگين طاغوت زمانم يزيد است.
منبع: تفسير نمونه، ج 2، ص536 و ج13، صص20-22 و 29-30
[1] . در اينكه ترك ازدواج نمى تواند به تنهايى فضيلت بوده باشد و قانون اسلام در زمينه تاكيد بر ازدواج، در جلد دوم تفسير نمونه صفحه 402 مشروحا بحث كرده ايم.
[2] . اعلام قرآن صفحه 667 [.....]
[3] . نور الثقلين جلد 3 صفحه 324
[4] . از بعضى از اناجيل و پاره اى از روايات چنين استفاده مى شود كه" هيروديس" با زن برادر خود كه در قانون تورات ممنوع بود ازدواج كرد، و يحيى سخت در اين كار او را ملامت نمود، سپس آن زن به وسيله زيبايى دخترش هيروديس را وادار به قتل يحيى كرد (انجيل متى باب 14- انجيل مرقس باب 6 بند 17 به بعد).