ضَرَّهُ و ضَارَّهُ بمعنى أَضَرَّ به.مجمع البحرين ، جلد3 ، صفحه373
ضرار مصدر مفاعله بمعنى ضرر زدن است.قاموس قرآن ، جلد4 ، صفحه179
«لاٰ تُضَارَّ» در قرآنها بفتح (ر) است ولى بفتح و ضمّ هر دو خوانده شده است. اگر با رفع خوانده شود اخبار است بمعناى امر يعنى: ضرر نميرساند مادرى بواسطۀ فرزندش و نه پدرى بواسطۀ فرزندش. و شايد در اينصورت فعل مجهول باشد يعنى: ضرر رسانده نشود مادرى بواسطۀ فرزندش. . . و اگر آنرا با فتح خوانيم كه اكثر قرّاء خواندهاند نهى از اضرار است يعنى: ضرر نرساند مادرى بواسطۀ فرزندش. و شايدهم مجهول باشد. ناگفته نماند علت جواز فتح و ضمّ اعلال است چنانكه در فعل امر از «مدد» چهار وجه جايز است. خلاصۀ معنى آيه: مادر بواسطه فرزندش بشوهر ضرر نرساند و از وى براى ارضاع بيشتر از حدّ اجرت نخواهد و از مقاربت براى اينكه حامله شده و از رسيدن بفرزندش باز مىماند، امتناع نكند، همچنين شوهر بواسطۀ فرزندش بزن ضرر نرساند و كمتر از معمول اجرت ندهد و زن را از حظّ نفس كه اگر مقاربت كند باز حامله ميشود، باز ندارد.قاموس قرآن ، جلد4 ، صفحه178
المُضَارَّة: ضارَّه مضارَّةً و ضراراً.شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم ، جلد6 ، صفحه3905
الضرّ یقابل بالنّفع.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه504
المُضَارّ: گزندى و كمى و سختى است. ضَارَرْتُهُ: زيانش رساندم.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد2 ، صفحه444
(مربوط به مقرّرات وام و قرض است كه مىگويد نويسنده و گواه در آن وام نبايستى ضررى و زيانى ببيند) كه جايز است اين زيان و ضرر بفاعل اسناد داده شود گويى كه مىگويد: لا يُضَارِرْ : (گواه نبايد كتمان حقّ كند و زيان برساند) و يا اينكه مفعول باشد يعنى: لا يُضَارِرْ: (زيان نبيند) نه اينكه بخاطر درخواست گواهى و شهادتش از كار و معاشش بازداشته شود.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد2 ، صفحه444
الضَّرَر ضد النفع. و المَضَرّة: خلاف المَنْفعة. و ضَرَّهُ يَضُرّه ضَرّاً و ضَرّ بِه و أَضَرّ بِه و ضَارَّهُ مُضَارَّةً و ضِراراً بمعنى; و الاسم الضَّرَر. قال ابن الأَثير: . . . الضِّرارُ فِعَالٌ من الضرّ، . . . و الضَّرَر فعل الواحد، و الضِّرَارُ فعل الاثنين، و الضَّرَر ابتداء الفعل، و الضِّرَار الجزاء عليه; و قيل: الضَّرَر ما تَضُرّ بِه صاحبك و تنتفع أَنت به، و الضِّرار أَن تَضُره من غير أَن تنتفع، و قيل: هما بمعنى و تكرارهما للتأْكيد.لسان العرب ، جلد4 ، صفحه482