استيقن الشيءَ: أي تيقَّنه.شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم ، جلد11 ، صفحه7373
يقن: (بر وزن فلس و فرس) ثابت و واضح شدن. در مصباح و اقرب الموارد ميگويد «يَقِنَ الامر يَقْناً: ثبت و وضح» يقن متعدى بنفسه و به باء نيز آمده است «يَقِنَ الامر و بالامر» يعنى بآن علم پيدا كرد و محقّق دانست. يقين وصف است بمعنى فاعل. يعنى ثابت و واضح. راغب گويد: آن صفت علم است بالاتر از معرفت و درايت. . . و شايد بمعنى مفعول و ثابت باشد كه خواهد آمد در مصباح گويد: يقين علمى است كه از استدلال و تحقيق حاصل شود لذا علم خدا را يقين نگويند. در مجمع فرموده: علم را يقين گويند كه بر آن قطع حاصل شده و نفس بر آن آرام گرديده است. هر يقين علم است ولى هر علم يقين نيست گويا يقين علمى است كه بعد از استدلال و نظر حاصل شود. خلاصه: يقين بمعنى ثابت يا ثابت شده و بالاتر از علم و از صفات آنست. يقنه و أيقنه هر دو بيك معنىاند يعنى تحقيق كرد و به يقين رسيد.قاموس قرآن ، جلد7 ، صفحه268