قد مر في وجه تسميته بذلك في حج.مجمع البحرين ، جلد3 ، صفحه466
كبر: (بر وزن عنب و قفل) بزرگى قدر. چنانكه در قاموس و اقرب گفته. راغب گفته: اصل صغير و كبير در اعيان است و بطور استعاره در معانى بكار روند.قاموس قرآن ، جلد6 ، صفحه72
جز اين نيست كه حج را با صفت اكبر يعنى بزرگتر وصف كرده است تا هشدار و آگاهى بر اين باشد كه«عمره» حج كوچكتر است، چنانكه پيامبر صلّى اللّٰه عليه و آله فرمود: «العمرة هي الحجّ الأصغر.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه288
قيل: هو يوم النحر، و قيل: يوم عرفة. و إِنما سمي الحج الأَكبر لأَنهم يسمون العمرة الحج الأَصغر.لسان العرب ، جلد5 ، صفحه130
كبُرَ الأمرُ كِبَراً، و كَبَارة: عَظُم. و كلّ ما جَسُم: فقد كَبُر.المحکم و المحیط الأعظم ، جلد7 ، صفحه12
إنما وصفه بالأكبر تنبيها أنّ العمرة هي الحجّة الصّغرى كما قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: «اَلْعُمْرَةُ هِيَ اَلْحَجُّ اَلْأَصْغَرُ.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه696
الكَبِيرُ و الصغير: از نامهايى است كه به يكديگر نزديكند به طورى كه بعضى از آنها به اعتبار بعض ديگر بيان مىشود پس چيزى اگر تحقيقا كوچك است در جنب چيز ديگر آنطور است و اگر بزرگ است در كنار غير از خود و با مقايسه كوچكتر از خود، آنطور است. واژههاى كَبِير و صغير يعنى بزرگ و كوچك، هم در كميت متصل مثل اجسام، مانند كثير و قليل هستند و هم در كميت منفصل مثل عدد بهكارمىروند و چهبسا كه كثير و كبير با هم و بطور پىدرپى در چيز واحدى جمع باشند با دو ديدگاه مختلف.. و اصلش اين است كه ابتداء در اجسام بهكارمىرود و سپس در معانى.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه287
اَلْكَبِيرُ و الصّغير من الأسماء المتضايفة التي تقال عند اعتبار بعضها ببعض، فالشيء قد يكون صغيرا في جنب شيء، و كبيرا في جنب غيره، و يستعملان في الكمّيّة المتّصلة كالأجسام، و ذلك كالكثير و القليل، و في الكمّيّة المنفصلة كالعدد، و ربما يتعاقب الكثير و الكبير على شيء واحد بنظرين مختلفين نحو: قُلْ فِيهِمٰا إِثْمٌ كَبِيرٌ. و: كثير قرئ بهما. و أصل ذلك أن يستعمل في الأعيان، ثم استعير للمعانيمفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه696