سفن: (بفتح س) تراشيدن. مثل تراشيدن چوب و پوست و تراشيدن باد خاك روى زمين را (راغب) در صحاح و اقرب آمده «سفنت الشىء سفنا: قشرته» راغب گويد: كشتى را باعتبار آنكه سطح آب را ميتراشد سفينه گفتهاند. اقرب نيز آنرا نقل كرده است.قاموس قرآن ، جلد3 ، صفحه276
اَلسَّفِينَةُ: معروفة.مجمع البحرين ، جلد6 ، صفحه264
[السفينة]: معروفة: و جمعها: سُفن و سفين و سفائن . . قال ابن دريد: سفينة: فعيلة بمعنى فاعلة لأنها تسفِن الماء كأنها تقشره.شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم ، جلد5 ، صفحه3104
السَّفَن: تراشيدن پوست و ظاهر چيزى، مثل تراشيدن چوب و چرم و پوست. سَفَنَ الرِّيحُ التُّرَابَ عن الأرض: باد خاك را از سطح زمين بر كند. شاعر گويد: فَجَاءَ خَفِيّاً يَسْفِنُ الأرضَ صدرُه. يعنى: به آرامى وزيد و سينهاش زمين را تراشيد. السَّفَن لفظا مثل - النّقض - است، يعنى آنچه كه تراشيده شده. واژه - سَفَن - به چرم دسته شمشير و آهنى كه چيزى را مىتراشد نيز اطلاق شده و به اعتبار شكافتن و تراشيدن كه در معنى - سَفْن - است، كشتى را نيز سَفِينَة ناميدهاند كه سينۀ آب دريا را مىشكافد.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد2 ، صفحه226
اَلسَّفَنُ: نحت ظاهر الشيء، كَسَفَنَ العودَ، و الجلدَ، و سَفَنَ الرّيح التّراب عن الأرض، و اَلسَّفَنُ نحو النّقض لما يسفن، و خصّ اَلسَّفَنُ بجلدة قائم السّيف، و بالحديدة التي يسفن بها، و باعتبار السفن سمّيت اَلسَّفِينَةُ.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه413