كف: دست. باز داشتن. راغب ميگويد: كف بمعنى دست است.قاموس قرآن ، جلد6 ، صفحه130
اَلْكَفّ: كف دستهاى انسان كه بهوسيله آنها چيزى بسته و باز و يا گرفته و رها مىشود. كَفَفْتُهُ: به كف دستش زدم و نيز - كَفَفْتُهُ - يعنى به دستش زدم و با دست او را دفع كردم و راندم. در سخن معمولى - كف - يعنى دفع كردن بهر شكلى كه باشد يا با دست و يا با غير دست تا جايى كه گفته شده: رجل مَكْفُوفٌ: كسى كه چشمانش بسته شده، (گوئى كه بينائى و نور از او دفع شده است)ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه35
إشارة إلى حال النادم و ما يتعاطاه في حال ندمه.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه713
اشارهاى است به حال پشيمانى و آنچه را كه در حال پشيمانيش به او دست مىدهد و به او مىرسد.ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن با تفسیر لغوی و ادبی قرآن ، جلد3 ، صفحه37
اَلْكَفُّ: كَفُّ الإنسان، و هي ما بها يقبض و يبسط.مفردات ألفاظ القرآن ، جلد1 ، صفحه713