و تو (يا محمّد صلّى اللّه عليه و آله) در اين شهر مقيم مىباشى و نازل در آن هستى (و حلّ بمعنى حال از حلول است بمعنى نزول) (و شرف اين شهر بوجود تو مزيد گشته است و مكه مشرفه ازآنجهت است چنانكه مدينه طيّبه بهواسطه بدن طيّب او كه در حيات و ممات پاك و طيّب شده است). و بقولى: معناى آن اينست كه تو در اين شهر محلّ هستى ضدّ محرم و مراد اينست كه كشتن هركس كه از كافران ببينى بر تو حلال است و اين موقعى بود كه در روز فتح مكّه مأمور بقتال شد و خدا براى او قتال و قتل را حلال فرمود چنانكه خود او صلّى اللّه عليه و آله فرمود: لا يحلّ لاحد بعدي و لم يحلّ لى إلا ساعة من نهار يعنى حلال نبود براى هيچكس پيش از من و حلال نيست براى هيچكس بعد از من و براى من حلال نشده است جز ساعتى از روز (مروى از ابن عباس و مجاهد و قتاده و عطاء) و اين وعدهاى از جانب خدا براى پيمبرش بود كه داخل مكّه خواهد شد تا اينكه در آن قتال كند و بدست خود آن را فتح كند و براى او حلال باشد آنچه از كشتن و فرمان دادن كه بخواهد و خداى سبحانه باين وعده وفا فرمود و او كرها و از روى غلبه داخل مكّه شد و ابن اخطل را با آنكه به پردۀ كعبه آويخته بود و همچنين مقيّس بن صبابه و غير آنها را بكشت. و بقولى معنا اينست كه كافران در اين شهر هتك حرمت ترا كردند و هتك احترام و عرض و آبروى ترا حلال شمردند و براى اين شهر حرمتى نماند در صورتى كه هتك حرمت تو شد (و اين قول ابى مسلم است و مروى از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود قريش اين شهر را بزرگ مىشمردند و محمّد صلّى اللّه عليه و آله را در آن مستحل قرار دادند لذا خدا فرمود من باين شهر قسم نمىخورم و حال آنكه تو در اين شهر بحلّ گشتى يعنى ترا تكذيب كردند و دشنامت دادند و با آنكه كسى قاتل پدر خود را در آنجا متعرض نمىشد حرمت رسول خدا را مرعى نداشتند و خون او را بحلّ شمردند و لذا خداوند در اين آيه آنها را نكوهش فرموده است)